نهال نقاش شده
میشینه خونه دفتر نقاشی شو باز میکنه و فقط نقاشی میکشه... رنگ میکنه و براش قصه میسازه... اینم نقاشی که من خودم خیلی تعجب کردم... قربونش برم اونقدر منتظر باباش بود که بالاخره نقاشی شو کشید اونم نقاشی چی... ماشین بابا آخه باباش گفته بود میخام ماشینو بفروشم ولی نهال نذاشت ... ...
نویسنده :
مامان فهیمه
13:35
مهد نو...
سلام دوستای من امروز روز سختی برای من بود البته برای مامانم همینطور آخه چند وقتی بود که من به مهد نمیرفتم قرار بود برم یه جای جدید که امروز روز اولم بود... ولی خودمونیم خوش گذشتا... ...
نویسنده :
مامان فهیمه
12:41
بلال لیسی
اینجا اومدیم با مامان و بابا پارک کلی شیطونی کردم تاب.... سرسره... سر و کول بابا.... الانم دارم لیس میزنم.... لیس میزنم دیگه اینم یه جورشه.... امتحان کنیییییید ولی خوشمزه استا مامان میگه کلی خواهش و تمنا کردن تا من بالاخره اینو گاز زدم. این بود ماجرای اولین باری که بلال خوردم الان دیگه عاشق بال خوردن شدم مامانی که اصلا دوس نداره من و بابا هم هروقت میایم پارک از فرصت استفاده میکنیم جیم میشیم میریم بلال خوری حالا اگه مامان بفهمه جورشو بابا میکشه به جاش براش باید جیگر بخره.... ...
نویسنده :
مامان فهیمه
17:38
دوچرخه
سلام بچه ها... ببیییییییییین منو....... به هم میایم؟!؟!؟ حالا دیگه میرم پیست دوچرخه سواری دست بابام درد نکنه اینم کادوی تولدم خیلی قشنگه نه! ! ! ! ! درسته پاهام خوب نمیرسن ولی خب!!!!! حالا دیگه مامان میگه وقتی رفتیم باهم اینو خریدیم تو اینقدر خوشحال بودی که اونشب تو خواب هی داشتی با خودت میگفتی: نهالین چرخی وار.... نهالین چرخی وار.... بعدم میخندیدی... اینجا اولین بار سوارش شدم البته تو مغازه که از روش نیفتادم پایین و همونجوری سواری اومدیم بیرون خوب من نهالم دیگه... ...
نویسنده :
مامان فهیمه
10:49
بریم عروسی؟؟؟
الان چند روزه تا چشم مامانو دور میبینم میرم سراغ کمد و کفشاشو برمیدارم و میپوشم البته لباساش که جای خود داره ولی بیشتر به کفشاش علاقه دارم هی دوست دارم بریم عروسیییییییییییییییی! اینجاهم مامانی منو دستگیر کرده... ...
نویسنده :
مامان فهیمه
21:15
شیرین زبونی نهال
مامان و بابا میگن گل دخترمون خیلی ناز شده البته من ناز بودم میگن شیرین زبون شدی بدجور... خب بالاخره بزرگ شدم ... دیگه میتونم جمله هامو تقریبا کامل بگم همه میگن این شیطون بلا ماشا ا... زود زبون باز کرد کلی کتاب دارم و عاشق کتاب خوندنم تازه قراره دیگه کلا برم مهد عزیزم... خودت یه نگاه بنداز ببین چی شدی بدجور نازو جیگر و دوست داشتنی هستی تو کل فامیل فقط از شیرین کاری های شما خانومی حرف میزنن کلا عاشق کتاب خوندنی و هروقت هم میای کانون پیش من یه چن تا کتاب داری که راست میری سراغ اونا و البته دیگه تصمیم گرفتیم کل روزارو بری مهد این موضوع برای خود من هم خوشایند نیست ولی میدونم که تو به ...
نویسنده :
مامان فهیمه
22:7
نی نی سلام
آخ جووووون من شدم دختر خاله بزرگه.... خب بایدم یکی باشه که از من کوچولوتر باشه تا بهم بگه دختر خاله اینجا اومدیم بیمارستان امیرالمومنین(ع) برای دیدن خاله فریبا و البته یه نی نی ناز و خوشگل که قراره رستا صداش کنیم ... امیدوارم دوستای خوبی برای هم باشیم... ...
نویسنده :
مامان فهیمه
13:34
نازی نهال
اینیکی دیگه بیشتر ازروروئک حال میده اصلا روروئک مال بچه کوچیکاست این از کالسکه هم بهتره میتونه همه جارو ببینی... خودمونیم تازه گیا عادت کردم هروقت میریم بیرون باید منو بیارن اینجور جاها سواری... خیلی حال میده... مامان میگه اونروز تو مرکز خرید همه یا میبوسیدنت یا صورتتو بشکون میگرفتن ازبس جیگری واسه خودت! آخه هی صدای این ن ن ن... این ن ن ن .... از خودم در میاوردم ...
نویسنده :
مامان فهیمه
15:34