بازی بازی ... همه چی بازی
من همه جور بازی بلدم
تو خونه وقتی من و مامان تنهاییم یا کاردستی درست میکنیم، یا باهم نقاشی میکشیم و یا پاذل بازی میکنیم
البته این وقتیه که مامان کار نداشته باشه تنها هم که باشم اول کارتون میبینم بعد میرم سراغ اسباب بازیام... تنهایی تو اتاقم با عروسکام و ماشینام اونقدر بازی میکنم که گاها مامان یواشکی میاد عکس میگیره آخه من دوست ندارم وقتی با عروسکام حرف میزنم مامان صدامونو ضبط کنه مامان خانومم هی به حرفم گوش نمیده و میاد فیلم و عکس میگیره و منم کفری میشم... البته بگذریم که بعدا میشینم نگاه میکنم و کلی هم خوشم میاد و حتی یکی از بازی های من و مامان اینه که من ادا بدم و فیگور بگیرم مامان عکس بگیره... این یکیو مامان بیشتر از من دوس داره
اکثرا جمعه ها مامان وقتش برا بازی با من زیاده
واسه اون من عاشق جمعه هام
تازگیا یاد گرفتم با سایه ها بازی کنم و با دستام تو تاریکی شکل درست کنم شمام امتحان کنین اونقدر کیف داره
این پاذلو مامان فهیمه برام درست کرده اعداد رو یاد بگیرم
البته اینم سرجای خود... به قول مامان متاسفانه
ولی با مهدی و رستا برام خیلی خوش میگذره...
بازی... بازی ... دعوا...