سهند
َ
جمعه بود و باید رفع دلتنگی می کردیم
صبح که از خواب بیدار شدی و دیدی بابا خانه هست...
نقشه اش را کشیدی...
دشت باشد
سرسبز و خنک و تمیز
آب باشد
آبی رو روشن و جاری و پر از سنگ ریزه
من و شما و جوجو... آخ از دست جوجو
برایم لباس بردارید میخاهم کثیف کنم و هی عوض کنم...
خلاصه با برنامه ریزی شما... رسیدیم به پیست اسکی سهند...
خیلی باد تند بود نشد آنجا بمانیم و در نزدیکی اش جایی پیدا کردیم که درست خودت میخاستی... دشت و آب خنکی و شن و سنگ .... تو کلی بازی کردی و پل قشنگت را ساختی... جوجورا حالا چرت انداختی توی جریان رووود...😅😅
مرسی که روزمان را قشنگ تر کردی😘😘
ای جااانم...
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی