نهالنهال، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 9 روز سن داره

♥♥♥نهال زندگی ام♥♥♥

برایت آرزوهای بزرگی دارم نهالم

نازنین نهالم💖

1399/4/26 1:28
نویسنده : مامان فهیمه
262 بازدید
اشتراک گذاری

لعنت به کرونا

روزهای تابستانت چقدر غریبانه و صامت میگذرند...

چه برنامه ها که نداشتییییم...

بماند... گله نکنیم...

تابستانت شده خانه نشینی و نامه نگاری با سما و یسنا و گاهی زهرا

نامه مینویسید

قرار می گذارید

قهر میکنید

برای هم خط و نشان میکشید.... و دقایقی بعد

کادو برای هم میفرستید

قربان صدقه ی همدیگر می روید...

کاردستی برای هم میسازید و در کنار هم بازی میکنید... بازی های آن چنانی که فقط تخیل شما میتواند بانی اش باشد...

آهان تا یادم نرفته... تو پیچو هستی... همان کانر‌... با قدرت فوق گربه ای...

الهی مادر به فدایت

دنیایتان چقدرررر دوست داشتنیست...

اما...

از دیروز که نگذاشته ایم بروید حیاط و مثلا تنبیه شده اید تا دیگر کرت حیاط را ویرانه نکنید و پارکینگ را کثیف

.

.

چقدر دلتنگ هستی

اسباب بازی های کودکی هایت را هم آوردم بجز ساعاتی چند رفع دلتنگی نکرد

رفتم تشت اب گداشتم توی باکن آن هم زیاد دوام نیاورد

خودت پیشنهاد دادی انجا فرش بیندازی و بازی کنی....

آفتاب میزد ... پارچه ای را چادر کردم روی بالکن

خوشت آمده بود... دیروز را گذراندی...

امروز آنجا را نونوار تر کردی

مرا هم دعوت دادی...

باهم میوه خوردیم

درد دل کردیم...

یک جمله ات که مرا به اینجا کشاند تا ثبت کنم...

مامان میخواهم از بابا بسته پول بگیرم/یعنی زیاد/ بروم برای خودم خرید کنم...

مثل مانتو... گفتم چی... گفت مانتو... خب مگه من بزرگ نشدم

پس باید مانتو خانومانه داشته باشم... چند تا هم روسری رنگی منگی... و کلا شیک و پیک کنم...

.

.

ساکت فقط نگاهش کردم...

مامان مانتوی دخترانه برای من میفروشند... زنانه نمیخواهم...

بالبخند گفتم بعله... خیلی هم قشنگ هایش را...

بعد گفت... میتونی منو ببری...

با سر تایید کردم و بغلش کردم

چقدر خوشحال بود...

عصر هم نامه برایم نوشته بود...

با مادر سما و یسنا صحبت کردم

قرار شد فقط یکساعت اجازه دهیم ...

و این شد که رفت و آمد ...

برگشت و حمام رفت و بیرون که آمد سشوار هم کشید و کلی به خودش رسیده بود

حیف که نیلای فرصت نداد عکس بندازم

گل سر... سنجاق... وستبند... گوشواره های شیک.... و لباس های ناز خانگی... فدایت شم نهالم💖💖💖

اما واقعا از کاری که کرده بودند و یک پنهان کاری کوچک که از من کرده بود خیلی پشیمان بود...

دوستت دارم نهال زندگی ام

پسندها (3)

نظرات (1)

مامان آیسلمامان آیسل
27 تیر 99 0:37
امیدوارم هر چه زودتر به روزای قبل از کرونا برگردیم...ماهم جریانات مشابهی داریم ...نامه و پارکینگ و مدرسه خیالی و...