یلدای 94
نمیدونم الان که اومدم بازم باید بگم سلام... و البته اینکه شرمنده دیر شد...
بابا آخه من چیکار کنم
تقصیر مامان خانومه
خب... بالاخره
حالا درسته خیلی عقبیم ولی الان میتونم از یلدا براتون بگم و البته تولد مامان فهیمه که چند روز قبلش بود که براش کیک و کادو خریدم... خودم شده بودم تصمیم گیر مراسم
برا من و ماهان پسر عموم که خیلی خوش گذشت کلی شیطونی کردیم ولی میدونم برا مامان فهیمه زیادم خوب نبود چون هرسال میرفتینم خونه آجان و همه مراسم یلدا رو به جا می آوردیم ولی امسال چون تبریز بودیم خونه بابا جون اینا بودیم و ای... یلدا بود دیگه چی میشه کرد...
این پسر عموی شیطون و مشهور من آقا ماهانه...
خیلی دوسش دارم ولی خب... بدون دعوا که نمیشه
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی