دیگه چیزی نمونده...
بابا میگه اگه 5 شب دیگه هم بخوابیم بعدش میریم پیش آقای دکتر و اونم گچ پام رو باز میکنه البته من یه ذره میترسم ولی هروقت میگم من میترسم مامان میگه نه... دختر من قویه و از هیچی نمیترسه!!! خوب که فکر میکنم میبینم مامان راست میگه من خودم قوی ام... آفرین به دختر ناز و خوشگلم قربونت برم این چند وقتی که گچ تو پات بود اصلا طوری شده که انگار گچ جزیی از وجودته... هی باهاش میپری این ور و اونور انگار نه انگار که یه پات کلا گیره... تازه هروقت هم میگیم بریم بازش کنیم میگی نه مامان من دوسش دارم این خوشگاه بذار بمونه... از بس شیطونی دیروز هم که پیش خاله رضوان بودی میگفت 2 دیقه سرم گرم کار شد برگشتم دیدم قشنگ یه ط...
نویسنده :
مامان فهیمه
8:44