نهالنهال، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 9 روز سن داره

♥♥♥نهال زندگی ام♥♥♥

برایت آرزوهای بزرگی دارم نهالم

عید دیدنیای نهالی

از وقتی لباس تازه هامو پوشیدم یا هی میریم مهمونی یا مهمون میاد خونمون واسه اون اینروزا کلی بهم خوش میگذره همه ی دوستاو همبازیام رو دیدم مهدی خودمون و مهدی کوچولو .. رستا.... ماهان... سارا...چندتاهم دوست جدید پیداکردم واسه خودم   ایلیا... سبحان... آتنا و اونیکی ایلیا ولی من گل سرسبد اینام  (اینو مامان فهیمه میگه) خلاصه کلی شیطونی کردم و خوش گذروندم ... ...
17 فروردين 1394

یه سلام هفت سینی

  سلام سلام ... به همه ی دوستای گلم همه ی مامانای مهربون و نی نی های ناز  اینبار تو این پست کلا متفاوت اومدم... اومدم با یه بغل سفره هفت سین تقدیم همه ی شما مهربونا...           سال نوتون همیشه نو بمونه!!!!  آرزو دارم هیچ وقت احساس کهنه گی بهتون دست نده همیشه و همه جا کنار خونواده ی مهربون و دوست داشتنی خودتون شاد و شنگول باشین میخام یه تشکر ویژه اینجا از همه ی باباهای مهربون و پرتلاش و زحمت کش بکنم چون همیشه اونا هستن که آسایش رو به خونه هامون هدیه میکنن والبته بابا حمید گل گلاب خودم... میبوسمت بابا حمید جونم       ...
3 فروردين 1394

سال نو مبارک

دلت شاد و لبت خندان بماند برایت عمر جاویدان بماند خدارا می دهم سوگند برعشق هرآن خواهی برایت آن بماند به پایت ثروتی افزون بریزد که چشم دشمنت حیران بماند تنت سالم سرایت سبز باشد برایت زندگی آسان بماند تمام فصل سالت عید باشد چراغ خانه ات تابان بماند   تقدیم به سبزترین نهال زندگی ام... نهال ...
1 فروردين 1394

بارون و نهال چتری

  اول من آب بودم              بودم میان دریا بعدا بخار گشتم             رفتم به آسمانها در آسمان آبی                 یه تکه ابر دیدم با شور و شوق بسیار    رفتم به آن رسیدم باران شدم چکیدم             بر ذره ذره خاک    عزیزم اینروزا بارون خیلی آروم و مهربانانه میباره منم اینجا برات شعر بارون گذاشتم چون توهم خیلی بارون رو خیلی دوست داری همیشه تو خونه برای خودت چتر خیالی درست میکنی و من و بابا رو میبری زیرش و میگی ...
28 اسفند 1393

36 ماهگیت مبارک نهالم

نهالم در سکوت مبهم زندگی آوای مطلق و پرمعنای هستی ام شدی...   36 ماهگیت مبارک... خانومم مهربانا... مواظب نهالم  باش  نو پاست، اما همه زندگیم همین نهال است با آن زنده ام و زندگی میکنم این نهالیست که دارم به قلب می پرورم  و با جان آب میدهم با این نهال، روحم، جسم خاکی ام را کنار زده دیگر نه غذا میخورم و نه آب مینوشم با این نهال همیشه سیرم و سیراب عجب نهال دوست داشتنی ست، نهال زندگی ام...   ...
19 اسفند 1393

چند روز نهالی...

عزیزم ... عروسک مامان...الان که دارم مینویسم جمعه بعد از ظهره و تو و بابا حمید نهار خوردین و جلوی تلویزیون دوتاتونم خوابتون گرفته منم جای شما و بابا رو مرتب کردم و از خدا خواسته اومدم برا سر وبلاگت تا بلکه بتونم بازم از خانوم گل ناز و خوشگل و مهربونم بنویسم عزیز دلم                 خوشگل خانومم                                                                                   نه...
1 اسفند 1393

نهالی قهرمان

  مامانی اومده تو این پست میخاد بگه: قربونش برم خوشگل مامان 35 ماهگیت مبارکه...   دخترم دیگه بزرگ شده عزیزم الان که دارم مینویسم 4 روزه که شما خانوم گل ناز و دوست داشتنی من وارد 35 ماهگیتون شدین ودرست در همون روز تو به من و بابا ثابت کردی که دیگه بزرگ شدی... متاسفم که نتونستم درست تو همون روز ماهگردت برات پست بذارم چون تو بیمارستان بودیم و از شنبه بستری شده بودیم برای درآوردن پینی که توی پات گذاشته بودن اول که رفتیم برای بستری تختمون رو گرفتیم شماره 432 بعد با خانوم پرستار رفتیم برای قد و وزن 14 کیلو بودی گلم بعدم چند تا خانوم پرستار اومدن برا آزمایش خون چون تازه رسیده بودیم...
22 بهمن 1393

تولد دوباره...

آخ جوووووووووووووووون بالاخره گچ پامو باز کردن ... من خیلی خوشحالم ... مامان و بابامم همینطور البته همه ی اونایی که دوسشون دارم همه شون به فکر من بودن و اوناهم کلی خوشحال شدن . مامان و بابا اونروز فقط با تلفن حرف میزدن خوب همه دلشوره منو داشتن دیگه از همینجا یه ماچ گنده به همه دوستان و عزیرای خودم   دیروز کلی خوش گذشت صبح که خونه آجان اینا بودم کلی بازی و شیطنت بعد از ظهرم که مامان و بابا اومدن دنبالم... بعععععله قضیه اینجاست... تولد بابا حمید خوشگلم بود مامان میخاست سوپرایزش کنه انگار من همه شو خراب کردم... خب چیکار کنم میخاستم کمک مامان با شم دیگه.... جاتون...
14 بهمن 1393

آدم برفی

بالاخره دیروز یه برف نازو خوشگل بارید تا من امروز تونستم آدم برفی درست کنم                                     با کمک مامان و خاله رضوان و دخترخاله زهرا آخه دیشب بابا که اومد مارو برد خونه آجان اینا آبا و آجان هم که رفته بود کرج خونه دایی محسن من خودم بلدم بینی شو از هویج میذارن بعدم که خورسید خانوم میاد و آدم برفی رو آب میکنه تا دستاش میمونن آخه اونارم از شاخه میذارن...   ...
9 بهمن 1393

بفرمایین پیتزا

برا همه تون هست پیتزا رو میگم.... دارم براتون پیتزا درست میکنم البته فعلا تنها مشتریم مامانه... و ناگفته نمونه که اینجا با مدیریت خاله رضوان اداره میشه...                           منتظرم عصر بابا حمید بیاد و وای... چوخ هوشلاناجاخ!!!   بله اینجا مراحل ساخت پیتزا هستش   و بازم از کارای نهال خانوم خوشگلم الان چند وقته که برات خمیر بازی خریدیم البته با درخواست خودت که تو کتاب می می نی دیده بودی و شماهم کلا خودتوتو با اون سرگرم کردی ... همه چی باهاش درست میکنی تا ج...
7 بهمن 1393